دروس

جواب سوالات درس پری کوچولو کلاس سوم ابتدایی

جواب سوالات درس پری کوچولو کلاس سوم ابتدایی

یکی بود یکی نبود. پری کوچکی بود که با مادرش در آسمان زندگی می‌کرد. پری کوچولوی قصه‌ی ما هنوز بال نداشت. برای همین نمی‌توانست مثل مادرش پرواز کند. وقتی که مادرش برای گردش در آسمان پرواز می‌کرد، پری کوچولو در خانه می‌ماند.

یک بار که مادر پری کوچولو می‌خواست به زمین بیاید، پری کوچولو دامن نقره‌ای او را گرفت و گفت «مامان مرا هم با خودت ببر». مادر پری کوچولو فکری کرد و گفت: «صبر کن!». بعد یک تکه ابر پنبه‌ای از آسمان کند و آن را با بال‌هایش تاب داد. ابر پنبه‌ای یک نخ سفید خیلی بلند شد. مادر پری کوچولو یک سر نخ را به پای دخترش بست؛ سر دیگر آن را هم به گوشه‌ی بال خودش گره زد. بعد پرواز کرد و از آسمان پایین آمد؛ اما وقتی به زمین رسید اتفاق بدی افتاد. نخ پنبه‌ای به چیزی گیر کرد و پاره شد.

خلاصه پری کوچولوی قصه‌ی ما فهمید که مادرش را گم کرده است. آن هم کجا؟ روی زمین که به اندازه‌ی آسمان بزرگ بود. گریه‌اش گرفت و اشک‌هایش روی زمین چکید و توی خاک فرو رفت. پری کوچولو از جا بلند شد و شروع به جست‌وجو کرد. جست‌وجوی چی؟ سرنخ! کدام نخ؟ همان نخی که به بال مادرش بسته شده بود. این طرف و آن طرف را گشت تا عاقبت چشمش به یک نخ سفید افتاد.

سرنخ را گرفت و جلو رفت. رفت و رفت تا رسید به خاله خرگوشه که تک و تنها نشسته بود و با آن نخ سفید لباس می‌بافت. پری کوچولو آهی کشید و از غصه گریه کرد. اشک‌هایش روی زمین چکید و توی خاک فرو رفت. خاله خرگوشه او را دید و پرسید «چی شده؟ تو کی هستی؟ چرا گریه می‌کنی؟».

پری کوچولو گفت «من پری هستم. مادرم را گم کرده‌ام اما شما که مادر من نیستید».

خاله خرگوشه آهی کشید و گفت: «خوب درست است؛ اما بگو ببینم تو بچه‌ی من می‌شوی؟».

پری کوچولو دید که چاره‌ای ندارد. برای همین قبول کرد و گفت «بله بچه‌ات می‌شوم.» و دختر خاله خرگوشه شد.

خاله خرگوشه لباسی را که می‌بافت تمام کرد. آن را به تن پری کوچولو پوشاند. بعد موهایش را شانه زد. ناگهان دید که از موهای دخترک طلا و نقره می‌ریزد. زود طلاها و نقره‌ها را جمع کرد و کناری گذاشت.

پری کوچولو گفت: «مامان طلاها و نقره‌هایم را چه کار کردی؟».

خاله خرگوشه گفت «طلا و نقره کجا بود؟ یک مشت آشغال بود که ریختم یک گوشه.». خاله خرگوشه نمی‌دانست که هرگز نمی‌شود به پری‌ها دروغ گفت. پری کوچولو گفت: «مادر من هیچ وقت دروغ نمی‌گفت. من نمی‌خواهم دختر تو باشم!». بعد هم خداحافظی کرد و از خانه‌ی خاله خرگوشه بیرون رفت.

این طرف را گشت آن طرف را گشت تا یک سر نخ دیگر پیدا کرد. خوشحال شد. سر نخ را گرفت و رفت. رفت و رفت تا رسید به یک گربه. گربه داشت با یک گلوله کاموای سفید بازی می‌کرد. پری کوچولو آهی کشید و گریه کرد. اشک‌هایش روی زمین چکید و توی خاک فرو رفت.

گربه سرش را بلند کرد و او را دید. پرسید «آهای تو کی هستی؟ اینجا چه کار داری؟».

پری کوچولو گفت: «من پری هستم. مادرم را گم کرده‌ام».

گربه گفت: «خوب؛ اگر بخواهی من مادرت می‌شوم».

پری کوچولو دید که چاره‌ای ندارد. قبول کرد و دختر گربه شد. گربه با پری کوچولو بازی کرد. دم پشمالویش را هم روی او کشید تا سردش نشود. یک مرتبه چشم مامان گربه‌ی پری کوچولو به یک موش چاق و چله افتاد. از جا پرید و رفت و آقا موشه را گرفت و یک لقمه کرد. پری کوچولو این را دید و گفت «مادر من هیچ وقت کسی را اذیت نمی‌کرد.» بعد هم خداحافظی کرد و رفت.

این طرف را گشت؛ آن طرف را گشت؛ هیچ سر نخی پیدا نکرد. خسته شد و از یک درخت بلند بالا رفت. روی بلندترین شاخه‌ی آن نشست و تا صبح به آسمان نگاه کرد؛ چقدر دلش برای مادرش تنگ شده بود.

صبح که شد باران بارید؛ اما پری کوچولو همان بالا زیر باران ماند. شاید پری‌ها زیر باران خیس نمی‌شوند. باران تمام شد و آفتاب تابید. آن وقت یک رنگین کمان قشنگ درست شد. پری کوچولو داشت به رنگین کمان نگاه می‌کرد که یک دفعه چیز عجیبی دید. پری کوچولویی هم قد خودش رنگین کمان را گرفته بود و از آن بالا می‌رفت. پری کوچولوی قصه‌ی ما با خوش‌حالی داد زد: «سلام دوست من! کجا می‌روی؟».

پری کوچولوی دوم گفت «سلام! دارم به آسمان پیش مادرم برمی‌گردم.».

پری کوچولوی اول با تعجب پرسید: «با رنگین کمان؟!».

پری کوچولوی دوم گفت «بله چون به آسمان می‌رسد. بار دوم است که این پایین گم شده‌ام. دفعه‌ی قبل هم با رنگین کمان بالا رفتم.».

پری کوچولوی قصه‌ی ما خوشحال شد. از روی شاخه‌ی درخت جستی زد و به طرف رنگین کمان پرید. آن را گرفت و بالا رفت تا به مادرش رسید.

سوالات صفحه ۶۰:

  • چرا مادر پری کوچولو یک سر نخ را به پای او بست؟ چون پری کوچولو هنوز بال نداشت و نمی‌توانست پرواز کند ، مادرش یک سر نخ را به پای او و سر دیگرش را به بال خودش بست تا بتواند او را همراه خود به زمین ببرد.
  • دامن مامان پری کوچولو چه رنگی بود؟ دامن مادرش نقره‌ای بود.

سوالات صفحه ۶۲:

  • چرا پری کوچولو دیگر نمی‌خواست دختر خاله خرگوشه باشد؟ زیرا خاله خرگوشه به او دروغ گفت و پری کوچولو گفت که مادر واقعی‌اش هیچ‌وقت دروغ نمی‌گفت.
  • گربه چگونه پری کوچولو را گرم کرد؟ گربه دم پشمالویش را روی پری کوچولو کشید تا سردش نشود.

سوالات صفحه ۶۳:

  • چرا پری کوچولو روی بلندترین شاخه‌ی درخت نشست و به آسمان نگاه کرد؟ چون دلش برای مادرش که در آسمان زندگی می‌کرد، تنگ شده بود.
  • پری کوچولوی دوم، پری قصه‌ی ما را چگونه راهنمایی کرد تا به آسمان پیش مادرش برگردد؟ به او گفت که رنگین کمان به آسمان می‌رسد و می‌تواند با بالا رفتن از آن، پیش مادرش برگردد.

جواب سوالات درس هفتم سوم ابتدایی (کار نیک)

5/5 - (2 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا