انشا از زبان ساعت دیواری به شیوه جانشین سازی
انشا از زبان ساعت دیواری به شیوه جانشین سازی
من ساعت دیواری هستم. در بالای دیوار خانه ای بزرگ زندگی می کنم. هر روز صبح با صدای زنگم، همه اعضای خانواده از خواب بیدار می شوند. بعد از ظهر با صدای تیک تاکم، همه برای استراحت به خانه برمی گردند. شب ها با صدای تیک تاکم، همه برای خواب آماده می شوند.
من هر روز شاهد زندگی خانواده ای هستم. شادی ها و غم هایشان را می بینم. لحظات خوب و بدشان را می دانم. من مثل یک شاهد خاموش در زندگی آنها هستم.
من همیشه در حال حرکت هستم. عقربه هایم هر لحظه در حال چرخش هستند. زمان برای من بی وقفه می گذرد. من هرگز نمی توانم آن را متوقف کنم.
من گاهی اوقات دلم برای زمان های گذشته تنگ می شود. زمانی که همه اعضای خانواده جوان بودند و با هم بازی می کردند. زمانی که خانه پر از شادی بود.
اما من می دانم که زمان همیشه در حال حرکت است. من باید با آن همراه شوم. من باید شاهد روزهای خوب و بد خانواده بمانم.
من ساعت دیواری هستم. یک شاهد خاموش در زندگی همه انسان ها.
من ساعت دیواری هستم. در گوشه ای از اتاق بر روی دیواری سفید قرار دارم. از صبح تا شب نظاره گر زندگی هستم. می بینم که چگونه مردم صبح از خواب بیدار می شوند و برای کار یا مدرسه آماده می شوند. می بینم که چگونه ظهر برای ناهار به خانه می آیند و شب برای استراحت می خوابند.
من نظاره گر بی صدای زندگی هستم. هیچ صدایی از من خارج نمی شود. اما در سکوت به همه چیز گوش می دهم. می شنوم که مردم با هم صحبت می کنند، می خندند، گریه می کنند و دعوا می کنند. می شنوم که موسیقی گوش می دهند، تلویزیون تماشا می کنند و تلفن صحبت می کنند.
من نظاره گر بی صدای زندگی هستم. اما گاهی اوقات دوست دارم که صدایی داشته باشم. دوست دارم که بتوانم با مردم صحبت کنم و به آنها بگویم که چه چیزهایی دیده ام و شنیده ام. دوست دارم که بتوانم به آنها کمک کنم تا زندگی بهتری داشته باشند.
اما من می دانم که این امکان پذیر نیست. من فقط یک ساعت دیواری هستم. وظیفه من فقط نظاره کردن زندگی است.