کلاس پنجم ابتدایی

هم خانواده حکایت بوعلی و بانگ گاو کلاس پنجم

هم خانواده حکایت بوعلی و بانگ گاو کلاس پنجم

حکایت بوعلی و بانگ گاو یکی از حکایت‌های معروف ایرانی است که در کتاب فارسی پنجم دبستان نیز تدریس می‌شود. این حکایت درباره مردی است که به دلیل بیماری روانی، فکر می‌کند گاو است و می‌خواهد کشته شود. بوعلی سینا، پزشک بزرگ ایرانی، با ترفند هوشمندانه‌ای، مرد را از این بیماری نجات می‌دهد.

بدنه:

در زمان‌های قدیم، مردی بزرگ و ثروتمند بود که به دلیل بیماری روانی، فکر می‌کرد گاو است. او هر روز فریاد می‌زد که من را بکشید، چون می‌توانید با گوشت من حلیم خوشمزه‌ای درست کنید. تمام پزشکان از درمان او ناتوان شدند تا این که بوعلی سینا را آوردند.

بوعلی سینا وقتی به نزد مرد بیمار رفت، گفت: «گاو کجاست تا او را بکشم؟»

مرد بیمار مانند گاو صدا کرد و گفت: «اینجا هستم!»

بوعلی سینا دستور داد دست و پای مرد را ببندند تا قربانی‌اش کنند. مرد بیمار به سرعت خوابید.

بوعلی سینا چاقو را تیز کرد و خواست مانند قصابان مرد را قربانی کند. اما وقتی او را از نزدیک دید، گفت: «این گاو خیلی لاغر است. به او علف بدهید تا چاق شود، بعد او را می‌کشیم.»

دست و پای مرد را باز کردند و به او غذا دادند تا چاق شود. مرد بیمار غذا می‌خورد به این امید که چاق شود تا او را بکشند.

بعد از یک ماه، مرد بیمار به اندازه کافی چاق شد. بوعلی سینا دوباره نزد او رفت و گفت: «حالا که گاو چاق شده، وقت کشتن اوست.»

مرد بیمار وقتی این حرف را شنید، وحشت کرد و گفت: «نه، من نمی‌خواهم بمیرم!»

بوعلی سینا لبخندی زد و گفت: «تو گاو نیستی، مردی هستی که به بیماری روانی مبتلا شده‌ای. حالا که چاق شده‌ای، سلامتی‌ات هم به دست آمده است.»

مرد بیمار وقتی این حرف را شنید، متوجه اشتباه خود شد و از بوعلی سینا تشکر کرد. او از آن روز به بعد، دیگر فکر نمی‌کرد گاو است و به زندگی عادی خود بازگشت.

معنی کلمه های درس یازدهم فارسی سوم ابتدایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا