انشا یک روز عادی من چگونه میگذرد؟
انشا یک روز عادی من چگونه میگذرد؟
برای یک دانش آموز، لحظاتی که در طول روز می گذراند معمولاً معمولی است. مگر اینکه اتفاق خاصی بیفتد.
در یک روز عادی، اگر تعطیلی نباشد، ساعت 7 صبح از خواب بیدار می شوم.
بعد از کمی تکان خوردن در رختخواب، بلند می شوم و از خواب بیدار می شوم و برای صبحانه آماده می شوم.
معمولا پدر یا مادر صبحانه را آماده کرده اند و وقتی من برای خوردن صبحانه می روم همه چیز آماده است.
بعد از خوردن یک صبحانه غنی و دریافت انرژی مورد نیاز، می روم و لباس هایم را می پوشم و با کیفم بیرون می روم و منتظر سرویس مدرسه هستم.
وقتی سرویس می آید و دوستانم را می بینم با دوستانم شروع به صحبت می کنم و در مورد خیلی چیزها صحبت می کنیم.
بعد از رسیدن به مدرسه و مدتی انتظار، صف صبح شروع می شود و سپس به کلاس های خود می رویم.
بعد از کلاس ها و برگشتن به خانه، لباس هایم را عوض می کنم و دست هایم را می شوم و اگر مادرم غذا درست کرده باشد، ناهار را با خانواده ام می خورم.
بعد از ناهار کمی با کتابهایم سرگرم میشوم و تکالیفم را مرور میکنم و بعد از یک استراحت کوتاه برنامهریزی میکنم که آنها را انجام دهم.
بعد از یکی دو ساعت استراحت به سراغ تکالیف می روم و آنها را انجام می دهم و کتاب ها را برای روز بعد آماده می کنم.
عصرها معمولا با دوستانم در خیابان بازی می کنیم. بعد از کلی بازی به خانه برمی گردم و بعد از شام و تماشای تلویزیون آنقدر خوابم می آید که با اصرار مادر و پدرم به اتاق می روم تا بخوابم.
این مقاله من در مورد اینکه روزهای معمولی من چگونه می گذرد بود …