جواب گوش کن و بگو (صفحه ۶۶) فارسی چهارم
۱. به نظر شما ماجراهای ابتدای داستان در چه موقعی از سال اتّفاق افتاده است؟
داستان در اواخر زمستان و آستانهٔ بهار اتفاق میافتد. وجود برف بر قله کوه و نیاز مزرعه به آب برای رویاندن دانهها، نشاندهندهٔ این زمان از سال است.
۲. رود چگونه پرآب شد؟
پس از اینکه خورشید حرفهای مغرورانه برف را شنید، عصبانی شد و با شدت بیشتری تابید. گرمای خورشید، برف را آب کرد و این آب قطرهقطره از کوه سرازیر شد و به رود پیوست و آن را دوباره پرآب کرد.
۳. باتوجهبه داستان، شخصیّت رود و برف را با هم مقایسه کنید.
برف: شخصیتی مغرور، خودخواه و نامهربان دارد. او خودش را از همه برتر میداند و به دیگران کمک نمیکند.
رود: شخصیتی مهربان، بخشنده و فداکار دارد. او تمام آبش را به مزرعه میبخشد تا دانهها نمیرند.
۴. چرا با مردن دانهها و شکوفهها بهار هم میمیرد؟
زیرا نشانهی اصلی آمدن بهار، رشد کردن دانهها و شکوفا شدن گلهاست. اگر دانهها و شکوفهها بمیرند، زیبایی و نشانهی حیات بهار از بین میرود و به همین دلیل در داستان گفته میشود که بهار هم میمیرد.
۵. کدام یک از جملههای داستان نشاندهندهی غرور برف است؟
جملات زیادی غرور برف را نشان میدهند، از جمله واضحترین آنها:
در ابتدای داستان که با خود میگوید: «من از همه برترم.»
در جواب به رود که خود را فامیل برف میخواند، میگوید: «ببین من چقدر سپید و پاکیزهام. تو چطور میتوانی فامیل من باشی؟»