دروس

واژه نامه فارسی سوم به طور کامل

واژه نامه فارسی سوم به طور کامل

باشه. در اینجا واژه‌نامه کامل کتاب از صفحه ۱۳۰ تا ۱۳۶ در یک جدول آمده است:

کلمه معنی
آب‌تنی شست‌وشو و شستن بدن در آب، شنا کردن

 

آثار جمع اثر، نشانه‌ها، علامت جمع

 

آراسته‌اند آرایش کرده‌اند، زیبا و مرتب کرده‌اند

 

آرامش آرام بودن، آسودگی

 

آرامگاه قبر، مزار، محل آرامش

 

آسایش راحتی

 

آسیب صدمه، زیان

 

آشغال زباله

 

آغاز شروع

 

آغوش بغل، میان دو دست

 

آفرینش آفریدن، خلقت

 

آلودگی کثیفی

 

آلودگی صوتی هر صدای بدی که انسان را آزار می‌دهد

 

ابریشم تاری بسیار نازک، محکم و سفید که کرم ابریشم به دور خود می‌تند. از آن برای تهیه‌ی پارچه‌ها استفاده می‌کنند

 

احادیث جمع حدیث، سخنان پیامبران و امامان

 

احسان نیکوکاری، نیکی کردن

 

احوال‌پرسی حال و احوال کسی را پرسیدن

 

ارزن دانه‌ای ریز و خوراکی که غذای بعضی پرندگان است

 

استوار محکم، سخت، پایدار

 

اشتیاق شوق و علاقه

 

اشغال جایی را به زور گرفتن21.

 

اضافه کردن افزودن، زیاد کردن22.

 

اطراف دور و بر23.

 

افتخار سربلندی24.

 

افتخارآفرین کاری که باعث سربلندی می‌شود25.

 

افق کنار آسمان، اطراف آسمان26.

 

اکسیژن گازی در هوا که برای زنده ماندن موجودات زنده لازم است27.

 

امرا جمع امیر، امیران، فرمانروایان28.

 

امرای عرب را برای فرمانروایان عرب29.

 

انتظار شکیبایی، صبر30.

 

اندر آن در آن31.

 

اهمیت با ارزش و مهم بودن32.

 

باب بخش، گونه، قسمت33.

 

باشتاب با عجله34.

 

باستانی کهن، بسیار قدیمی35.

 

باعث دلیل، سبب36.

 

بحث گفت‌وگو37.

 

بخشایش بخشش و لطف38.

 

بدرقه کردن کسی را همراهی کردن برای خداحافظی39.

 

برازنده مناسب، شایسته40.

 

براق درخشنده41.

 

برزگر کشاورز42.

 

برگزار شدن برپا شدن، انجام شدن43.

 

بزرگ همت‌تر باگذشت‌تر و بخشنده‌تر44.

 

بلور نوعی شیشه‌ی شفاف که برای ساخت ظروف به کار می‌رود45.

 

به بار آمدن میوه دادن، نتیجه دادن46.

 

به حاجتی برای کاری47.

 

بهتان تهمت، به دروغ چیزی را به کسی نسبت دادن48.

 

بی‌ادعا کسی که ادعایی ندارد49.

 

بی‌انتها پهناور و بزرگ، بی‌پایان50.

 

بی‌خیال خونسرد، بیش از حد آرام51.

 

بیشه جنگل52.

 

پاکزاد از نژاد و نسل پاک53.

 

پای‌کوبی شادی کردن54.

 

پرورد پرورش داد55.

 

پژمرده خشک، بی طراوت56.

 

پشته تپه، توده57.

 

پونه‌ی وحشی نوعی گیاه، سبزی خوش‌بو مثل نعناع58.

 

پهناور گسترده، وسیع59.

 

پیشروی به جلو رفتن، به پیش رفتن60.

 

پیوسته پی در پی، به دنبال هم61.

 

تاقچه برآمدگی یا فرورفتگی در دیوار اتاق برای گذاشتن چیزها روی آن62.

 

تانک خودروی بزرگ و سنگین جنگی که مسلسل و توپ دارد و به کمک زنجیرهایی در زیر آن، قادر به حرکت در مکان‌های مختلف است63.

 

تربت خاک، خاک مزار64.

 

تق تق نوعی بمب دستی کوچک65.

 

تشکچه تشک کوچک66.

 

تعبیرکننده کسی که چیزی را شرح و تفسیر می‌کند، توضیح می‌دهد، گزارش کننده67.

 

تنگ پارچ سفالی یا شیشه‌ای که در آن آب یا نوشیدنی‌های دیگر می‌ریزند68.

 

توفیق موفقیت69.

 

ثبت نام نوشتن اسم، نام‌نویسی70.

 

جاودانه همیشه و جاوید، چیزی که تا ابد بماند71.

 

جبرئیل فرشته‌ی وحی72.

 

جلب نظر کردن نگاه کسی را به سوی خود کشاندن، جلب توجه کردن73.

 

جلوگیری پیشگیری74.

 

جنب‌وجوش تلاش، جنبش75.

 

جنگ تحمیلی جنگی است که در آن حکومت صدام از کشور عراق، به مدت هشت سال، میهن عزیزمان، ایران را، مورد حمله قرار داد ولی در پایان بر اثر ایستادگی مردم دلیر سرزمین ما، ناگزیر به عقب‌نشینی و شکست شد. این جنگ از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ ادامه داشت76.

 

جوان‌مردی بخشندگی، مردانگی77.

 

جوز گردو78.

 

جوی گذرگاه باریکی که آب از آن می‌گذرد79.

 

جویبار جوی بزرگی که از جوی‌های کوچک تشکیل شده باشد80.

 

جهیدن پریدن81.

 

چشمه جایی که آب از زیر زمین بیرون می‌آید82.

 

چوب‌دستی عصا، چوبی که در دست می‌گیرند83.

 

چشم‌نواز زیبا، قشنگ84.

 

حاتم طایی شخصی که به بخشندگی شهرت داشت85.

 

حاجت نیاز، احتیاج86.

 

حاشیه کناره، گوشه87.

 

حاصل نتیجه، سود88.

 

حاضر آماده، آنکه غایب نیست89.

 

حالیا اکنون، حالا، اینک90.

 

حتمی قطعی91.

 

حرفه‌ای انجام کار در حد خیلی خوب و دقیق، عالی92.

 

حریص طمع‌کار93.

 

حفظ نگهبانی، نگهداری94.

 

حکایت سخن کوتاهی که پند و اندرزی را بیان می‌کند95.

 

حکیم انسان دانا و خردمند96.

 

حلوا نوعی خوراکی که به وسیله‌ی آرد و روغن و شکر تهیه می‌شود97.

 

حمد ستایش، شکرگزاری، ستودن98.

 

حوض جایی برای نگهداری آب99.

 

حیرت شگفتی، تعجب100.

 

خارکن کسی که کارش کندن خار است101.

 

خاص ویژه، مخصوص102.

 

خصوصی ویژه، شخصی103.

 

خلق آفرینش، مردم104.

 

خلیج پیش‌رفتگی نسبتاً وسیع آب در خشکی105.

 

خلیفه جانشین، نماینده، حاکم106.

 

خنده‌رو شاد، کسی که خنده به لب دارد107.

 

خواب‌گزار کسی که خواب دیگران را توضیح می‌دهد108.

 

خودرو ماشین109.

 

خوش و بش کردن احوال‌پرسی کردن110.

 

خویشان جمع خویش، نزدیکان، وابستگان، اقوام111.

 

خیره شدن با دقت به چیزی نگاه کردن112.

 

دامنه‌ی کوه بخش شیب‌دار پایین کوه113.

 

درست‌پیمان وفادار، درستکار، کسی که به عهد و پیمان، پای‌بند است114.

 

درو برداشت کشت، چیدن گیاهان مثل گندم و برنج115.

 

دفاع نگهداری و محافظت، تلاش برای حفظ خود در برابر دشمن116.

 

دل‌انگیز خوب و زیبا117.

 

دلاورانه شجاعانه118.

 

دلخواه پسندیده و دلپذیر119.

 

دلگشا جایی بزرگ، شاد، دارای چشم‌انداز زیبا و خوش منظره و با صفا120.

 

دل‌نشین خوشایند و پسندیده121.

 

دلیرانه شجاعانه122.

 

ده روستا123.

 

دهانه لبه، ورودی هر چیز یا هر جا124.

 

دهقان کشاورز125.

 

رحمت مهربانی126.

 

رزمنده جنگجو، مبارز127.

 

روان رونده، جاری128.

 

روزنامه دیواری نوشته‌ای از مطالب گوناگون که معمولاً دانش‌آموزان در مدرسه، تهیه و روی دیوار آویزان می‌کنند129.

 

رونق رواج130.

 

ریزش فرو ریختن131.

 

زادگاه محل تولد132.

 

زرخیز دارای خاک حاصل‌خیز و معدن‌های باارزش133.

 

زعفران گیاهی خوشبو که ارزش غذایی و دارویی دارد134.

 

زلال روشن و صاف135.

 

زمزمه صدای حرف زدن آهسته، پچ‌پچ136.

 

زوزه صدای بعضی از حیوانات137.

 

زیارت دیدار کردن از آرامگاه امامان و بزرگان دین و مکان‌های مقدس138.

 

زیان‌آور چیزی که زیان می‌رساند، آنچه موجب آسیب می‌شود139.

 

ساخت‌وساز ساختن، درست کردن140.

 

سخاوتمند بخشنده141.

 

سخت‌گیری شدت، سخت گرفتن بر دیگران142.

 

سربلندی احساس افتخار داشتن143.

 

سرحال با نشاط، شاد144.

 

سعادتمند خوشبخت145.

 

سفالی ظرف یا اشیا گلی، چیزی که از گل رس ساخته شده146.

 

سکوت خاموشی، بی‌صدایی147.

 

سماط سفره148.

 

سنجاقک حشره‌ای زیبا و تندپرواز با دو جفت بال بلند و نازک، چشم‌های بزرگ و شاخک‌های بلند149.

 

سیل جریان شدید و ناگهانی آب که معمولاً بر اثر بارش زیاد باران جاری می‌گردد150.

 

شبیه مانند، مثل151.

 

شریف بزرگوار، دارای ارزش و اعتبار152.

 

شگفت‌انگیز عجیب153.

 

شگفتی تعجب154.

 

صبر شکیبایی، بردباری155.

 

صفا صمیمیت، پاکی156.

 

صمیمی همدل و مهربان157.

 

صنعت فن و حرفه158.

 

صنوبر نام درختی زیبا، نامی برای دختران159.

 

ضعیف بی‌حال و ناتوان160.

 

طبیعت بخشی از جهان هستی161.

 

طراوت تازگی، شادابی162.

 

طمع حرص، زیاده‌خواهی163.

 

عادت آنچه بر اثر تکرار، رفتار همیشگی انسان می‌شود164.

 

عاقبت سرانجام، پایان چیزی165.

 

عبور کردن گذشتن، گذر کردن166.

 

عطر بوی خوش، ماده‌ی خوش‌بو167.

 

عظمت بزرگی168.

 

عظیم بزرگ169.

 

عنکبوت نوعی حشره که تار می‌تند170.

 

غایب پنهان از چشم، آنکه در جایی حضور ندارد171.

 

غرش صدای بلند و ترسناک172.

 

غرق شدن فرو رفتن و خفه شدن در آب، غوطه ور شدن در آب یا هر چیز دیگر173.

 

غروب پایان روز و هنگام قرار گرفتن خورشید در افق مغرب174.

 

غصه غم و اندوه175.

 

غمناک غمگین، دچار غم176.

 

غوطه فرو رفتن در آب177.

 

فانوس نوعی چراغ نفت‌سوز178.

 

فداکار کسی که جان خود را فدا می‌کند، از خود گذشته179.

 

فراهم نهاده آماده کرده180.

 

فرمانروا آنکه بر سرزمینی حکومت کند، حاکم181.

 

فروغ روشنایی، نور، پرتو182.

 

فریبا بسیار زیبا183.

 

فشفشه نوعی اسباب‌بازی که در آن باروت می‌ریزند و هنگام سوختن به هوا می‌رود و نورافشانی می‌کند184.

 

فضایی مربوط به فضا185.

 

فیروزه‌ای به رنگ فیروزه، آبی متمایل به سبز186.

 

قامت قد187.

 

قرض گرفتن پول یا چیزی را از کسی گرفتن و بعد از مدتی پس دادن188.

 

قل خوردن غلتیدن، چرخیدن دور خود روی زمین189.

 

قله نوک کوه یا تپه190.

 

قنادی شیرینی فروشی191.

 

کاموا نوعی نخ که با آن لباس‌های زمستانی می‌بافند192.

 

کبود رنگ آبی تیره193.

 

کردگار خداوند، آفریدگار194.

 

کرگدن جانوری خیلی بزرگ با پوست کلفت و با یک یا دو شاخ روی پوزه195.

 

کسب به دست آوردن196.

 

کم‌شنوایی ضعف در شنیدن197.

 

کمین کردن پنهان شدن در جایی برای حمله‌ی ناگهانی198.

 

کنجکاوی علاقمندی به دانستن چیزی199.

 

کینه دشمنی کسی را در دل داشتن200.

 

کیهان عالم، دنیا، جهان201.

 

گرد آمدن جمع شدن202.

 

گردش علمی دسته‌جمعی دانش‌آموزان203.

 

گریزان بودن فرار کردن از کسی یا چیزی، بیزار بودن204.

 

گریست گریه کرد205.

 

گزارش شرح و بیان کارهای انجام گرفته206.

 

گسترد پهن کرد207.

 

گسترده وسیع، بزرگ208.

 

گودال چاله، جایی فرو رفته در زمین209.

 

گوش‌خراش صدای بسیار شدید و آزار دهنده210.

 

گویا رسا، روشن، آشکار211.

 

لذت حالت خوشایند و خوب212.

 

لطافت نرمی213.

 

لطیف نرم و خوشایند214.

 

لغزنده لیز215.

 

لیز خورد سر خورد، لغزید216.

 

مأمور آنکه به فرمان کسی برای انجام کاری انتخاب می‌شود217.

 

ماهرانه با مهارت، استادانه218.

 

مجازات تنبیه219.

 

محافظت مواظبت کردن، نگهداری، مراقبت220.

 

محله قسمتی از یک شهر یا روستا221.

 

محیط مکان اطراف شخص یا چیز222.

 

مخفی پنهان223.

 

مراقب نگهبان، مواظب224.

 

مربی کسی که چیزی را یاد می‌دهد225.

 

مرزنشینان کسانی که در مناطق مرزی کشور زندگی می‌کنند226.

 

مژده خبر خوب227.

 

مسدود بسته شده228.

 

مشورت نظر دیگران را خواستن229.

 

مطالب گفته‌ها، نوشته‌ها، موضوع‌ها230.

 

معمولاً بیشتر وقت‌ها231.

 

ملک سرزمین، کشور، آب و خاک232.

 

ملی مربوط به همه‌ی مردم یک کشور233.

 

منتظر چشم به راه234.

 

منظم مرتب و با نظم235.

 

مواد سمی موادی که به بدن ضرر می‌رسانند236.

 

مور مورچه237.

 

موضوع آنچه درباره‌ی آن گفت‌وگو می‌شود238.

 

مهارت توانایی انجام کاری به نحو شایسته239.

 

میازار آزار نده240.

 

می‌ربایند می‌دزدند241.

 

ناراضی ناخشنود242.

 

نارنجک نوعی بمب دستی243.

 

ناودان لوله‌ای که آب پشت بام از داخل آن پایین می‌آید244.

 

نخست آغاز، ابتدا245.

 

نرم نرمک آرام آرام، آهسته246.

 

نشاط شادی، شادابی247.

 

نظافت پاکیزگی، تمیزی248.

 

نغمه صدای خوش، سرود249.

 

نگران دلواپس250.

 

نگریست نگاه کرد251.

 

نماینده کسی که از طرف کسی یا گروهی، کاری انجام می‌دهد252.

 

نورافشانی چراغانی کردن، پر نور کردن فضا و محیط253.

 

نهال شاخه و بوته‌ی کوچکی که تازه کاشته شده باشد254.

 

نهراسیم نترسیم255.

 

نیازمند فقیر، محتاج256.

 

نیاکان گذشتگان، پدران257.

 

نیایش دعا، پرستش خداوند258.

 

وارونه برعکس259.

 

واضح آشکار، روشن260.

 

واقعه رویداد، اتفاق261.

 

وطن میهن، کشور262.

 

ویران خراب263.

 

هراسان ترسان، بیمناک264.

 

هم‌بازی دوست، یار265.

 

همبستگی همراهی، همدلی، اتحاد266.

 

همفکری با هم درباره‌ی موضوعی فکر کردن267.

 

هم‌نوعان افرادی که از یک نوع هستند، هم‌جنس268.

 

همهمه سروصدا، شلوغی269.

 

یقین بدان شک نکن، تردید نداشته باش، مطمئن باش270.

 

5/5 - (1 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا