دروس

جواب سوالات درس آفرینش حلزون فارسی سوم

جواب سوالات درس آفرینش حلزون فارسی سوم

اوایل فصل بهار بود. هوا گرم و گرم‌تر می‌شد. حیوانات جنب و جوش و تلاش را از سر گرفته بودند. ملخ سوت‌زنان و شادی‌کنان به این طرف و آن طرف می‌جهید. او با خودش گفت: «چه هوای خوبی! بهتر است به دیدن دوستم بروم و با هم، از این هوای خوب لذت ببریم.»

وقتی به طرف خانه‌ی دوستش راه افتاد؛ در مسیر، پایش لیز خورد و نتوانست درست راه برود و یک دفعه روی زمین افتاد. در این لحظه عنکبوت از راه رسید. او با دیدن ملخ که روی زمین پهن شده بود، حسابی خنده‌اش گرفت، طوری که نمی‌توانست جلوی خنده‌اش را بگیرد. ملخ خیلی ناراحت شد و گفت: «عنکبوت، زمین افتادن خنده دارد؟» عنکبوت خودش را جمع و جور کرد و گفت: «نه دوست من، از من ناراحت نشو! من تو را مسخره نمی‌کنم. اصلاً به من بگو ببینم چه کسی اینجا را لیز کرده است تا خودم حسابش را برسم؟»

ناگهان خود عنکبوت هم لیز خورد و افتاد. هر دو به هر زحمتی که بود، از زمین بلند شدند و به راه افتادند. همین طور که می‌رفتند به جانور عجیبی رسیدند و گفتند: «این دیگر چیست؟» او گفت: «سلام! اسم من حلزون است.» آن دو هم‌صدا گفتند: «از کجا پیدایت شده؟ تا حالا کجا بودی؟» حلزون گفت: «از اول هم اینجا بودم، زمستان را لای خانه‌ام خوابیده بودم! حالا که بهار آمده، از خواب بیدار شده‌ام.» آنها گفتند: «ولی ما که خانه‌ای نمی‌بینیم!» حلزون گفت: «همین صدفی که پشت من است، خانه‌ی من است.» آنها با اخم گفتند: «چرا زمین را لیز کرده‌ای؟ چطوری این کار را کردی؟» حلزون گفت: «من مجبورم برای حرکت کردن، این مایع لغزنده را روی زمین بپاشم و روی آن بخزم؛ چون مثل شما پا ندارم، این مایع لغزنده در خزیدن به من کمک می‌کند.» آنها گفتند: «ما نمی‌دانستیم که تو با چه زحمتی راه می‌روی! از تو معذرت می‌خواهیم. رفتارمان بد بود!» حلزون گفت: «نه، اینکه گفتم «مجبورم»، برای این نبود که بخواهم بگویم دارم زحمت می‌کشم؛ نه، خدا مرا این طور آفریده و این مایع لغزنده را هم در اختیار من قرار داده است. وسیله‌ی راه رفتن شما، پاهایتان است ولی من برای حرکت کردن می‌خزم. همیشه هم خدا را شکر می‌کنم.» ملخ و عنکبوت گفتند: «ما باید جلوی پایمان را خوب نگاه کنیم تا زمین نخوریم و کسی را هم سرزنش نکنیم.»

بعد با تعجب پرسیدند: «حلزون جان، تو که دندان نداری! چطوری این همه برگ و سبزی را می‌جوی؟» حلزون جواب داد: «خدا به من بیش از هزار دندان داده که در پشت زبانم مخفی هستند.» آنها از تعجب به هم نگاه کردند و گفتند: «وای! چقدر دندان!» همین طور که آنها در حال صحبت کردن بودند، ناگهان خروس طلایی را دیدند که نوک‌زنان به طرف آنها می‌آمد. ملخ و عنکبوت پا به فرار گذاشتند؛ ولی حلزون نمی‌توانست به آن تندی بدود. آنها پشت یک بوته پنهان شدند و به حلزون نگاه کردند. خروس به حلزون که رسید، چند نوک به او زد. بعد هم از آنجا دور شد. آنها نگاه کردند و دیدند خانه‌ی حلزون، صحیح و سالم آنجاست؛ ولی از خود حلزون خبری نیست. ناراحت شدند و زدند زیر گریه. حلزون فریاد زد: «من زنده و سالمت هستم. چرا گریه می‌کنید؟ این را که فراموش کرده‌اید که صدف، از من محافظت می‌کند؟» عنکبوت گفت: «تو چطور توی این صدف پر پیچ و خم، جا می‌شوی؟» حلزون با لبخندی بر لب، گفت: «من بدن نرمی دارم. خودم را به شکل صدفم در می‌آورم و راحت توی آن، جا می‌شوم. می‌بینید! این هم یکی دیگر از شگفتی‌های وجود من است. در آفریده‌های خداوند، چیزهای عجیب و شگفتی‌انگیزی وجود دارد.» از آن روز به بعد عنکبوت، ملخ و حلزون دوستان خوبی برای هم بودند.

پاسخ سوالات

سوالات صفحه ۱۲۴:

  • عنکبوت از چه چیزی خنده‌اش گرفته بود؟ از دیدن ملخ که روی زمین لیز خورده و پهن شده بود، خنده‌اش گرفت.
  • آیا ملخ و عنکبوت با هم دوست بودند؟ از کدام قسمت داستان فهمیدی؟ بله، دوست بودند. از آنجا که عنکبوت به ملخ گفت: «نه دوست من، از من ناراحت نشو!».

سوالات صفحه ۱۲۵:

  • خانه‌ی حلزون کجاست؟ خانه‌ی حلزون همان صدفی است که روی پشتش قرار دارد.
  • هدف نویسنده از عبارت «ما باید جلوی پایمان را خوب نگاه کنیم تا زمین نخوریم و کسی را هم سرزنش نکنیم.» چیست؟ هدف نویسنده این است که این درس را به ما بیاموزد که باید مراقب کارهای خود باشیم و اگر اشتباهی کردیم، به جای مقصر دانستن و سرزنش کردن دیگران، مسئولیت آن را بپذیریم.

سوالات صفحه ۱۲۶:

  • چرا ملخ و عنکبوت گریه کردند؟ چون بعد از اینکه خروس به حلزون نوک زد و رفت، آنها صدف حلزون را دیدند اما خودش را ندیدند و فکر کردند برای او اتفاق بدی افتاده است.
  • جمله‌های زیر را به ترتیبی که در متن آمده، شماره گذاری کن.

    1. خروس طلایی نوک زنان به طرف آن‌ها آمد.
    2. ملخ و عنکبوت پشت یک بوته پنهان شدند.
    3. حلزون فریاد زد: «من زنده و سالمت هستم.».
    4. حلزون گفت: «من خودم را به شکل صدفم در می‌آورم و راحت توی آن، جا می‌شوم.».

جواب سوالات درس هفدهم فارسی سوم صفحه 122 و 123

از مطلب خوشت اومد امتیاز بده

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا