دروس

جواب سوالات درس حوض فیروزه ای کلاس سوم

جواب سوالات درس حوض فیروزه ای کلاس سوم

حسن، کنار پنجره‌ی اتاق نشسته است و به ماهی قرمز داخل تنگ، خیره شده است. او با انگشتانش به دیواره‌ی تنگ ضربه می‌زند و ماهی را به این طرف و آن طرف می‌راند. ماهی قرمز به سختی حرکت می‌کند و گاهی روی آب بی‌حرکت می‌ماند. حسن نگران ماهی است.

حسن فریاد می‌زند: «مادر!… مادر!»

مادر به سرعت وارد اتاق می‌شود. کنار حسن می‌نشیند و به تنگ ماهی او نگاه می‌کند.

مادر: «چی شده؟»

حسن: «ماهی قرمزم… مریض است… دیگر شنا نمی‌کند!»

مادر: «فکر می‌کنم این تنگ برای او کوچک باشد. باید او را به جای بزرگ‌تری ببری تا هم راحت شنا کند و هم دوستانی داشته باشد که غصه نخورد.»

حسن با خود فکر می‌کند «کجا ببرم؟ جایی که هم بزرگ باشد و هم پر از ماهی قرمز.»

مادر: «من می‌دانم کجا؛ حوض مسجد محله هم بزرگ است هم پر از ماهی. خادم مسجد هم حسابی به آنها می‌رسد.»

حسن به سرعت تنگ را بر می‌دارد و به سوی در اتاق می‌رود.

مادر: «کجا با این عجله؟»

حسن: «می‌روم مسجد.»

حسن با تنگ ماهی وارد حیاط مسجد می‌شود. چند مرد و یک پسربچه که ده ساله به نظر می‌رسد، کنار حوض ایستاده‌اند و وضو می‌گیرند. حسن به حوض نزدیک می‌شود. حوض به رنگ آبی فیروزه‌ای است و آبی زلال و تمیز دارد. ماهی‌های قرمز فراوانی از این سو به آن سوی حوض شنا می‌کنند. آنها به خوبی در آب دیده می‌شوند.

حسن تنگ را داخل حوض می‌کند و سر تنگ را کمی خم می‌کند تا ماهی بتواند از آن خارج شود. ماهی حسن از تنگ خارج می‌شود و به سرعت کنار ماهی‌های دیگر می‌رود. ماهی قرمز شاداب و سرحال است. حسن خوش‌حال می‌شود. لبخند می‌زند و همچنان شنا کردن ماهی قرمز را تماشا می‌کند. پسربچه‌ای که کمی دورتر از حسن ایستاده بود و وضو می‌گرفت با لبخند به حسن نزدیک می‌شود.

پسربچه: «سلام! من عرفان هستم. اسم تو چیست؟ تا حالا تو را اینجا ندیده بودم!»

حسن: «سلام! من حسن هستم. آمده بودم این ماهی قرمز را توی حوض مسجد بیندازم.»

حسن می‌خواهد از مسجد خارج شود. چند قدم به سوی در مسجد برمی‌دارد. دوباره نگاهش به عرفان می‌افتد. عرفان نزد یکی از دوستانش می‌رود که مشغول جفت کردن کفش‌های نمازگزاران است. با او دست می‌دهد و حالش را می‌پرسد.

حسن برمی‌گردد؛ کنار حوض می‌رود. نگاهش به ماهی قرمزش می‌افتد که خوش‌حال با ماهی‌های دیگر شنا می‌کند. لبخند می‌زند و شیر آب را باز می‌کند و وضو می‌گیرد. داخل مسجد می‌شود و کنار عرفان، در صف نماز می‌نشیند.

پاسخ سوالات

سوالات صفحه ۷۶:

  • فکر می‌کنید چرا ماهی قرمز دیگر شنا نمی‌کرد؟ بر اساس گفته‌ی مادر حسن، تنگ برای ماهی کوچک بود و چون دوستی نداشت، غصه می‌خورد و به همین دلیل مریض به نظر می‌رسید و شنا نمی‌کرد.
  • چرا حسن تصمیم گرفت ماهی را به حوض مسجد محله ببرد؟ چون مادرش به او گفت که حوض مسجد هم بزرگ است و هم پر از ماهی و علاوه بر آن، خادم مسجد هم به خوبی از ماهی‌ها مراقبت می‌کند.

سوالات صفحه ۷۷:

  • واژه‌ی «آنها» که در متن مشخص شده است به چه چیزهایی اشاره دارد؟ واژه‌ی «آنها» در جمله‌ی «خادم مسجد هم حسابی به آنها می‌رسد» به ماهی‌های داخل حوض مسجد اشاره دارد.
  • چه چیز باعث شد که حسن تصمیم بگیرد در مسجد نماز بخواند؟ وقتی حسن دید که عرفان (پسربچه‌ای که با او دوست شده بود) نزد دوستش که مشغول جفت کردن کفش‌های نمازگزاران بود رفت و با او دست داد و احوال‌پرسی کرد، تحت تأثیر این رفتار دوستانه و فضای خوب مسجد قرار گرفت، برگشت، وضو گرفت و برای خواندن نماز به عرفان پیوست.

جواب سوالات درس نهم بوی نرگس کلاس سوم

از مطلب خوشت اومد امتیاز بده

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا