داستان در مورد ضرب المثل بار کج به منزل نمی رسد
📜 در روزگاران قدیم، در روستایی سرسبز به نام آبشاران، تاجری جوان به نام کریم 🏇 زندگی میکرد که با اسب و قاطر خود، کالاهای روستا را به شهرهای دور میبرد. او به خوشقولی و درستکاری شهرت داشت، و مردم با اعتمادی کامل کالاهایشان را به او میسپردند.
🌾 اما روزی، خشکسالی شدیدی به روستا حمله کرد. در این گیرودار، تاجری حیلهگر به نام فرید 🤥 نزد او آمد و گفت:
💰 «چرا خودت را سختی میدهی؟ اگر کمی از کالاها را بیکیفیت کنی یا وزنشان را کم بگذاری، سودت دوبرابر میشود!»
🔄 ابتدا کریم در برابر وسوسه مقاومت کرد، اما فشار زندگی او را به راه نادرست کشاند. کمکم، در کیسههای گندم، سنگریزه ریخت، پارچهها را نیممتر برید، و روغن را با مواد ارزانقیمت مخلوط کرد. سودش زیاد شد، اما زمزمههای نارضایتی در شهر پیچید:
⚠️ «این گندمها پر از خاک است! پارچههای کریم بیدوام است!»
🧓 حاج محمود، پیرمردی خردمند که سالها مشتری کریم بود، به او گفت:
🔹 «پسرجان، بار کج به منزل نمیرسد. اگر بنایی را کج بگذاری، دیوارش روزی فرو میریزد.»
🔻 اما کریم این پند را جدی نگرفت…
⚖️ تا اینکه روزی، بازرگانان شهر از او شکایت کردند. نهتنها کسی کالایش را نخرید، بلکه به جرم کلاهبرداری نزد قاضی شکایت شد. کریم همه سودهای ناحق را از دست داد و آبرویش خدشهدار شد.
🌙 شبی در انباری تاریک، کنار چراغی کمنور، کریم به گذشته فکر کرد…
💭 یاد روزهایی افتاد که مردم با لبخند و اعتماد کالایش را میخریدند. اشک ریخت و تصمیم گرفت راهش را اصلاح کند.
☀️ فردای آن روز، نزد روستاییان رفت و عذرخواهی کرد. قول داد که اگر فرصتی دوباره بگیرد، مانند گذشته صادقانه کار کند. مردم که اشتیاق صداقت را در او دیدند، دوباره به او اعتماد کردند.
🔄 این بار، کریم حتی با سودی کم، اما کاملاً درستکارانه کالاهایش را به فروش رساند. کمکم، آبرویش بازگشت و کسبوکارش رونق یافت.
🛤️ از آن پس، هرگاه کسی درباره راز موفقیتش میپرسید، میگفت:
🗣️ «بارِ راست را به منزل رسان، حتی اگر دیر شود… زیرا بار کج، هرچند سبکبال پرواز کند، در گرداب حوادث گم میشود.»
📖 و اینگونه، ضربالمثل “بار کج به منزل نمیرسد” در زبانها افتاد تا یادآور باشد که پایههای موفقیت تنها بر راستی و درستی استوار است. 💡