دروس

داستان نویسی کلاس سوم برای عید نوروز

داستان نویسی کلاس سوم برای عید نوروز

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربان هیچ‌کس نبود. در روزهای زیبای بهار و زمانی که عید نوروز نزدیک بود، در یک دهکده کوچک، پسربچه‌ای به نام علی زندگی می‌کرد. علی بسیار شاد و مهربان بود و همیشه با دوستانش بازی می‌کرد.

یک روز علی در حالی که در باغچه خانه با گل‌ها بازی می‌کرد، به یاد آرزویش افتاد: «دوست دارم امسال برای عید نوروز یک جشن بزرگ بگیریم و همه همسایگان را دعوت کنیم.»

علی به مادرش گفت: «مامان، می‌خواهم امسال عید نوروز را ویژه بگیرم و یک جشن بزرگ در حیاط برگزار کنیم.» مادرش با لبخند گفت: «ایده خیلی خوبی است، اما باید تدارکات زیادی ببینیم.»

نوشته های مشابه

علی به همراه مادر و پدرش شروع به تمیز کردن حیاط کردند. آنها سبزه‌های تازه کاشتند، تخم مرغ‌های رنگی درست کردند و سفره هفت‌سین زیبایی آماده کردند. علی همراه با دوستانش برای درختان باغچه، چراغ‌های رنگی آویزان کردند تا حیاط حسابی نورانی شود.

بالاخره روز عید نوروز رسید و خانه علی پر از مهمان شد. بچه‌ها با شور و شوق به یکدیگر عیدی می‌دادند و بزرگترها از دیدن یکدیگر شاد و خوشحال شدند. بوی عطرهای بهاری و صدای خنده و شادی تمام دهکده را پر کرده بود.

علی با دیدن لبخندهایی که بر روی لب‌های دوستان و خانواده نشست، بسیار خوشحال بود و از خدا به خاطر این همه نعمت و خوشی تشکر کرد. آن روز عید نوروز برای علی و خانواده‌اش بسیار خاطره‌انگیز و زیبا شد.

و این‌گونه شد که علی یاد گرفت با مهربانی و همدلی می‌تواند شادی را به دیگران هدیه بدهد، درست مثل بهاری که هر سال با نوروز و شکوفه‌هایش از راه می‌رسد.

انشا درمورد عید نوروز 1404|عید خود را چگونه گذراندید

5/5 - (2 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا