دروس

جواب بخوان و بیندیش صفحه 34،35،36 فارسی دوم ابتدایی

جواب بخوان و بیندیش صفحه 34،35،36 فارسی دوم ابتدایی

بخوان و بیندیش

تمیز باش و عزیز باش

حنایی پاکیزگی و نظافت را دوست نداشت. همیشه پرهایش پر از گرد و خاک بود. پرنده‌های همسایه همه از بوی بد او ناراحت بودند و از دستش شکایت می‌کردند. یک روز حنایی داشت از کنار لانه‌ی پرطلا رد می‌شد. ناگهان صدای پرطلا به آسمان رفت و گفت: «وای، وای چه بوی بدی! به من نزدیک نشو!». خال خالی که همسایه‌ی او بود گفت: «حنایی تو چرا مثل همه گودال آبی پیدا نمی‌کنی و خودت را در آن نمیشویی؟». حنایی تنش را خاراند و گفت: «من دوست ندارم به حمام بروم، از شست و شو بدم می‌آید.».

نوشته های مشابه

ایستگاه اندیشه

۱. چرا پرنده‌های همسایه از حنایی ناراحت بودند؟

پاسخ: چون حنایی تمیز نبود و همیشه بوی بدی می‌داد.

۲. از کجا می‌فهمی حنایی پاکیزگی را دوست نداشت؟

پاسخ: از آنجا که خودش گفت: «من دوست ندارم به حمام بروم، از شست و شو بدم می‌آید» و اینکه پرهایش همیشه پر از گرد و خاک بود.

صفحه ۳۵: داستان «تمیز باش و عزیز باش» – بخش دوم

حنایی هر روز به بازی می‌رفت و کثیف‌تر از روز قبل به لانه بر می‌گشت. بعد هم در لانه می‌نشست و شروع می‌کرد به خاراندن تنش.

کم کم پرهای حنایی شروع کرد به ریختن. روزها می‌گذشت و پرهای او، کم و کمتر می‌شد. خال خالی که همسایه و دوستش بود خیلی غصه می‌خورد و به او می‌گفت: «حنایی جان! برو خودت را بشوی. کم کم همه‌ی پرهایت می‌ریزد و زشت می‌شوی.».

اما حنایی به این حرف‌ها گوش نمی‌کرد. یک روز خال خالی پرنده‌های همسایه را جمع کرد و ماجرا را برای آنها تعریف کرد. پرنده‌ها نشستند و فکر کردند، فکر کردند و فکر کردند تا اینکه راهی پیدا کردند.

ایستگاه اندیشه

۳. چرا خال خالی غصه می‌خورد؟

پاسخ: چون پرهای حنایی به خاطر تمیز نبودن در حال ریختن بود و دوستش داشت زشت می‌شد.

۴. چرا خال خالی پرنده‌های همسایه را جمع کرد؟

پاسخ: تا ماجرای حنایی را برایشان تعریف کند و با همفکری راهی برای حل مشکل پیدا کنند.

صفحه ۳۶: داستان «تمیز باش و عزیز باش» – بخش سوم

همه با هم به لانه‌ی حنایی رفتند. بدون اینکه او بداند، فوراً او را با نوک‌هایشان بلند کردند و شروع کردند به پرواز. حنایی هر چه تلاش می‌کرد و بال و پر می‌زد، فایده‌ای نداشت.

سرانجام به گودال آب رسیدند و حنایی را انداختند توی گودال. او خواست از گودال آب بیرون بیاید که دوستش خال خالی را روبه‌روی خودش دید.

حنایی دوباره خواست از گودال بیرون بیاید که خال خالی با صدای بلندی گفت: «به به، چقدر زیبا و خوشگل شدی! آفرین! حالا زود خودت را بشوی و بیا که همه منتظر تو هستند.».

حنایی با شنیدن این حرف خودش را خوب شست. بعد هم به کمک پرنده‌های دیگر به لانه برگشت.

حنایی وقتی دید همه با او مهربانی می‌کنند و به او آفرین می‌گویند، تصمیم گرفت که پس از این، زود زود به حمام برود تا همیشه پاکیزه و پیش همه عزیز باشد.

ایستگاه اندیشه

۵. پرنده‌ها برای اینکه حنایی تمیز شود چه نقشه‌ای کشیدند؟

پاسخ: آنها با هم به لانه‌ی حنایی رفتند، او را با نوک‌هایشان بلند کردند و داخل یک گودال آب انداختند تا مجبور شود خودش را بشوید.

۶. برای اینکه سالم و تندرست بمانی چه کارهایی انجام می‌دهی؟

پاسخ: (این سوال شخصی است و جواب آن در متن نیست، اما بر اساس مفهوم داستان، پاسخ می‌تواند شامل مواردی مانند حمام کردن منظم، شستن دست‌ها، و پاکیزه نگه داشتن خود و محیط اطراف باشد.)

جواب واژه سازی صفحه 27 فارسی دوم ابتدایی

از مطلب خوشت اومد امتیاز بده

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا